وبـــــــلاگــــــــــــــــــــــــی ، ریشه ی تمام تمدنها و زبانهای دنیا را در قوم " آریا " خلاصه کرده و به شکل عجیبی معنی کلمات را به هم ریخته است . من هم به تأسی از آن محقق " ریشه ی " چند کلمه ای را برای شما می گویم !!!!!مادرید = ماد + رید = مادها در آن شهر ریده اند که بعدها نام مادرید را به خو, ...ادامه مطلب
پنجمیها زرنگند بی خیال ، بریم کاشان شاید اوضاع مدرسه بهتر باشد . چند ماهی قبل از اینکه بتوانیم از منطقۀ جنگی بیرون برویم ، برادر بزرگترم توانست مادرم و برادر کوچکترم که آن روزها شیر خواره بود به قم و بعد به کاشان بفرستد . بله ... مادرم با عبور از کنار زادگاهش یعنی فردو و با پشت سر گذاشتن محل صدور شناسنامه اش یعنی قم به کاشان رفت . کاشان ، بهشتی کویری که سهراب سپهری آن را زیبا ترسیم نموده است « چه بوی علفی می آید » . هر چند که ظاهراً این توصیف برای اردهال است اما وقتی مشت نمونة خروار است ، شهر خوب هم نمونة روستاست. آنجا در مقایسه با القصبه و هندیان بیابان بی آ, ...ادامه مطلب
سومیها پای تخته مردی غول پیکر لقب معلمی را یدک می کشید . با آن هیکلی که داشت حتی می توانست تریلی را یدک بکشد . وقتی روخوانی فارسی درس می داد کلمات را به شکل عجیب و غریبی تلفظ می کرد . مثلاً «کدام» را «کدوم» می خواند و من که معلم برایم محور عالم بود در بین «د» و «م» بدنبال واوی می گشتم . بعداً از برادر بزرگترم سعال[1] کردم (ببخشید سؤال کردم) و او گفت «آیا بین حروف دال و میم واوی هست ؟» من هم گفتم «نه» فقط در قاع ( گاع ) واوی[2] هست . خوش به حال کسانی که زود با محیط آداپته می شوند مثل دانش آموزانی که خیلی راحت «کدام» را «کدوم» می خواندند و آقا مؤلم به آنها آفرین می, ...ادامه مطلب
به کلاس دوم خوش آمدید معلم ما خانمی سبزه روی با قدی متوسط بود . بیشتر اوقات با لباس ارتشی به کلاس می آمد . با لبخندهای او لباس نظامی چندان خشونتی نشان نمی داد . با اینکه سرباز و نظامی بود سخت گیری نمی کرد . نمیدانم چرا من در دروس خود گوی سبقت را از او ربودم و درس «کوکب خانم» را در اولین روز افتتاح مدرسه یاد گرفتم . کوکب خانم زن خوش سلیقه ای بود . من هم از آن کوکب خانم محترمه یاد گرفتم و سلیقه به خرج دادم و یک روز در میان به مدرسه رفتم . زیرا برای خوردن نان ، شیر ، ماست ، دوغ ، کره ، پنیر و تخم مرغ و مرغابی بهشتی ( یعنی غذایی که به صنعت آلوده نشده ) وقت زیادی لازم د, ...ادامه مطلب
بعد از مقدمه یادم می آید که خانواده ام طبق قانون و عرف هر ساله ، مدت زیادی از تابستان را در مشهد گذراندند . چند روز می ماندند ؟ نمی دانم . ولی آنقدر می ماندند که من برای نخل و دایر[1] و نهر و بَلَم[2] و بازیهای غُمَّیضَه جیجو[3] و راس تالیها الدیایه[4] به گریه و زاری می افتادم . القصه در عصری تابستانی به اِلقُصبَه رسیدیم ؛ بهشت بی مثیل و بی بدیل من ، گنج بی انتهای بازی و تفریح و زندگی . بعد از یکی دو ساعت خستگی در کردن ، خورشید خانوم هم خسته شد و پشت نخلها خوابید . آن شب من هم طبق عادت زود خوابیدم زیرا برای بازی با غولی که پشت خانۀ ما خوابیده بود نقشه ها و خیالها در, ...ادامه مطلب
مدرسه یا مردسه تقدیم به دانش آموزان و دانشجویان خوبم عبدالصاحب حسنی نژاد دانشگاه آزاد اسلامی – واحد آبادان مقدمه به مناسبت روز معلم تعدادی از دانش آموزان و دانشجویان از من خواستند تا خاطره ای برای آنها بنویسم . من هم نوشتۀ زیر را برای آنها آماده کردم و امیدوارم که روزی جیب عزیزم به من اجازه دهد تا تمام خاطرات و نظراتم را به شکل کتابی بچاپم (یعنی چاپ کنم) . پس زنده باد جیب من ! فهرست بعد از مقدمه. و حالا مختصری از مدرسۀ ابتدایی. اولین روز از کلاس اول. به کلاس دوم خوش آمدید. سومیها پای تخته. چهارمیها شلخته. پنجمیها زرنگند. دورۀ راهنمایی ما را به کج, ...ادامه مطلب
در دوره دانشجویی (دانشی پیدا نشد!!! جستید به منم بگید! باشه!) این شعر را از استاد فارسی عمومی شنیدم و بعد در پیچ و خم اداره ها دیدم : در پیچ و خم اداره ها واماندیم از درس و کلاس و زندگی واماندیمبر چهره ی ما غبار تحقیر نشست از بس جلوی نشسته برپا ماندیم,در پیچ و خم زندگی,در پیچ و تاب زندگی,در پیچ و خم جاده مه آلود,در پيچ و خم زندگي,در پیچ و خم های ترجمه,در پیچ و خم دادگاه خانواده,در پیچ و خم جاده,در مورد پیچ و مهره,کتاب در پیچ و خم جاده,وبلاگ در پیچ و خم زندگی ...ادامه مطلب
معلم ما خانمی سبزه روی با قدی متوسط بود . بیشتر اوقات با لباس ارتشی به کلاس می آمد . با لبخندهای او لباس نظامی چندان خشونتی نشان نمی داد . با اینکه سرباز و نظامی بود سخت گیری نمی کرد . نمیدانم چرا من در دروس خود گوی سبقت را از او ربودم و درس «کوکب خانم» را در اولین روز افتتاح مدرسه یاد گرفتم . کوکب خانم زن خوش سلیقه ای بود . من هم از آن کوکب خانم محترمه یاد گرفتم و سلیقه به خرج دادم و یک روز در میان به مدرسه رفتم . زیرا برای خوردن نان ، شیر ، ماست ، دوغ ، کره ، پنیر و تخم مرغ و مرغابی بهشتی ( یعنی غذایی که به صنعت آلوده نشده ) وقت زیادی لازم داشتم . در آن زمان پنجش,به کلاس دوم خوش آمدید ...ادامه مطلب
و حالا مختصری از مدرسۀ ابتدایی اولین روز از کلاس اول ورود به کلاس با آدامس و با تآخیر و بدون اجازه . خانم معلم که قد بلند بالای او و کلاهی که بر سر داشت به تبریز و مناطق آذری اشاره می کرد ، خیلی آرام به من می گوید که بیرون بروم ، آدامس را دور بریزم ، اجازه بگیرم و وارد کلاس شوم . اما به قول انگلیسیها It was all Greek to me . خوشبختانه مترجمی پیدا شد و به من فهماند که چه باید کرد . به مدت هشت ماه ، شبانه روزی حد اقل شش ساعت از عمرم را برای مدرسه هدر دادم بدون اینکه بدانم به کجا می روم و دنبال چه چیزی هستم . والدین باید چقدر سنگدل و ندانم کار باشند که اینگونه جگرگوشۀ خود را,اولین روز مدرسه کلاس اولی ها,اولین روز کلاس اولی ها ...ادامه مطلب
این هم هدیۀ روز معلم . اگر واقعیت غیر از این است ، اطلاع دهید : إنّ الغنـــــي إذا تكلم بالخطا قالوا صدقت و ما نطقت محالا و إذا الفقـير أصاب ، قالوا كلهم أخطأت يا هذا و قلت ضـلالا إنّ الدراهـــم في المواطن كلها تكسوا الرجال مهابة و جـلالا فهي اللســان لمن أراد فصاحة و هي السنان لمن أراد قـتالا * * * هر آنکس که در کیـــسه اش زر بود کلامش متین است و گر خر بود هر آنکس که در کیسه اش زر نیست اگر در فشاند معقـــــول نیست * * * One law for the rich and another for the poor, ...ادامه مطلب
بی خیال ، بریم کاشان شاید اوضاع مدرسه بهتر باشد . چند ماهی قبل از اینکه بتوانیم از منطقۀ جنگی بیرون برویم ، برادر بزرگترم توانست مادرم و برادر کوچکترم که آن روزها شیر خواره بود به قم و بعد به کاشان بفرستد . بله ... مادرم با عبور از کنار زادگاهش یعنی فردو و با پشت سر گذاشتن محل صدور شناسنامه اش یعنی قم به کاشان رفت . کاشان ، بهشتی کویری که سهراب سپهری آن را زیبا ترسیم نموده است « چه بوی علفی می آید » . هر چند که ظاهراً این توصیف برای اردهال است اما وقتی مشت نمونة خروار است ، شهر خوب هم نمونة روستاست. آنجا در مقایسه با القصبه و هندیان بیابان بی آبی است اما باز, ...ادامه مطلب
با شروع جنگ از مدرسه راحت شدم . شبح مرگ برایم شکلک در می آورد و مثل فیلم کارتونهای مخرب امروزی ، گاهی پرندۀ آهنینی عربده می کشید و زمانی مخازن نفتی مثل اژدهای کارتونی چند سر ، آتش و دود فوت می کردند . در آن حال و اهوال مصیبت مدرسه هم اضافه شد یعنی روز اول مدرسه حاضر بودیم با معلمان . همان روز معلمان برای آوردن کتابهای درسی مدرسه را ترک کردند و تا به امروز از آنها خبری ندارم . آخ جووووون چه خوب شد ! آتش و باروت است و از جنگ اعصاب و روان مدرسه ای خبری نیست . مدرسه تعطیل شد . چند ساعتی که باید در مدرسه تلف می کردم به وقت مفید بازی و تفریح اضافه شد . ولی حیف که این , ...ادامه مطلب